دلم بغل میخواد. مثه همون که امروز عصر خوابشو دیدم. آدمشو زیاد نمیپسندم ولی بغلش خیلی خوب بود. کیسش زیاد جالب نبود هرچند تو هیچ خوابی تا حالا اینقد برام واقعی نبوده. میبینی توروخدا؟ باید خوابشو ببینم ( خنده تلخ)
همه چیز سخت شده و آسون نمیشه. از بعد از اون و برباد رفتن شاهزاده سوار بر اسب سفیدم، دیگه نمیدونم چی بخوام. اره باید یه چیز واقعی تر باشه. ولی میدونی؟ غمگینم میکنه اینکه داره برای دیوونه با یکی بودن دیر میشه. میتونم همین الان و همین لحظه که پشت لت تاپمم و هزار تا مقاله جلوم صف کشیدن های های بزنم زیر گریه به خاطر نداشتن یه چشم منتظر.
رابطه هایی که داشتم همه تلخ بود و مزخرف ولی بودنشون خیلی بهتر بود تا نبودنشون. من عاشق خودمو تنهاییم هستم ولی نداشتن حتی یه خیال یا رویا؟. خیلی سخته.
دارم بزرگ میشم و نمیخوام که بشم
برم یه کم قدم بزنم. کاش یه نفر سر کوچه آهنگ بزنه
یه ,ولی ,نداشتن ,خیلی ,بگم ,نمیشه ,صف کشیدن ,جلوم صف ,کشیدن های ,های های ,های بزنم
درباره این سایت